ماه: اکتبر 2009

دلم برایِ سازم خیلی‌ تنگ شده. حیف که مدت هاست براش جا و وقتی‌ توی زندگیم ندارم 😦 اما دلم لک زده براش، برایِ صداش و برایِ اینکه نوازشش کنم. میدونم الان اون ورِ دنیا، بالای کمد تنهای تنها یه کوشه کز کرده. حتماً سردِشه.

امروز باید واسهٔ ۳۰ - ۲۰ تا آدم حرف میزدم. استرس داشتم. به این فکر کردم که توی اکثر لحظات مهم زندگیم دوست هام پیشم بودن. کسایی‌ که برام آرزوی موفقیت کنن، کسایی‌ که بیان به حرفهام گوش بدن و برام دست بزنن، که بیان تأیدم کنن و بهم بگن خیلی‌ عالی‌ بود. اما الان… به خواندن بُکُش و خوشگلم کن! ادامه دهید

تا حالا برات پیش اومده، خیلی‌ خیلی‌ خوشحال باشی‌ و اونی‌ که دوسش داری خیلی‌ ناراحت؟ تو از خوشحالی‌ جیغ میزنی و بالا پایین می‌‌پری اما اون ناراحت یه گوشه نشسته. تو یه ذرّه عذاب وجدان داری از خوشحالیت، اونم یه ذرّه عذاب وجدان داره از ناراحتیش! اون برای تو خوشحال می‌شه، تو واسهٔ اون… به خواندن ناراحتی‌ یا خوشحال؟ ادامه دهید

مدت هاست که متوجه شدم، تمام این سال‌ها ما رو با یه دست چند قدم به هم نزدیک کرده، با دست دیگه کیلومتر‌ها از هم دور. نمی‌دونم چی‌ بگم. کاشکی‌ زودتر متوجه شده بودم. الان نمی‌دونم چطور این همه فاصله رو جبران کنم. چطور شروع کنم. نقاط مشترکمون رو چطور دوباره پیدا کنم. از این… به خواندن فاصله … ادامه دهید

هوا سرد است، من بلوز شلوار نو سبز مغز پسته‌ای مامان دوزم رو پوشیدم که خیلی‌ نرمه. دارم پیتزا درست می‌کنم و به باغ اسرار گوش میدم. واقعاً این آهنگ اسرار آمیزِ برای من. من رو با خودش به رویاها میبره. چقدر ذهنم شلوغه. همش فکر و خیال ازش رد می‌شه. همش توی ذهنم مینویسم.… به خواندن پیتزا ادامه دهید

زمستون قبل از پاییز شروع شده و من از مردنِ گل‌های پشت پنجره میترسم 😦

اینجا هوا روانیه، دیوانه است! می‌پرسی‌ چرا؟! الان داره برف میاد! یه برف تند و نرم و ریز. یه برف پاییزی! اختلاف دمای امروز با همین روز هفتهٔ پیش ۱۵ درجه است! توی راه که میومدم، بادِ خیلی‌ تندی از روبرو میومد و برف هارو میکوبید توی صورتم . من صورتم رو توی شالِ قشنگ… به خواندن تُفِ سربالا توی برف! ادامه دهید

هوا سرد شده، این هوا رو از بچگیم میشناسم، این باد خنک رو که پوستم رو نوازش میکنه و گاهی‌ مورمور م میشه. این روزهای ابری و بوی چوبِ باران خرده. اینجا خونهٔ دومِ منه.

انقدر این ۲ سال زود و فشرده گذشت که اصلا نفهمیدم چی‌ شد! وقتی‌ بهش فکر می‌کنم، یاد این فیلمهایی میافتم که برای صرفه جویی در وقت، قسمتی‌ اززندگی یه کسی رو تند تند نشون میدان. در عرضه ۱۰ دقیقه نشون میده که بچه بوده، بزرگ می‌شه، ازدواج می‌کنه، بچه دار می‌شه، پیر می‌شه و… به خواندن گذر زمان ادامه دهید