یک هفته کار

روز اول کاریم هیجان اول مهر رو داشتم. هوا مثل اول مهر بود, انگار همون بو رو هم می داد. این یک هفته خیلی زود گذشت و باورم نمی شه بلاخره تو این مملکت استخدام شدم. البته قرارداد رو قراره چهارشنبه امضا کنم. یک هفته کار توی مهدکودک خیلی آموزنده, جالب و در عین حال طاقت فرسا بود. می بینم که واقعا در مورد… به خواندن یک هفته کار ادامه دهید

کدوی قل قله زن و نفهمی ما!

در داستان کدوی قل قله زن درسی مهمی نهفته بود که بعضی از ما به دلیل پاره ای نفهمی ها و بعضی مسائل فرهنگی اونو نفهمیدیم. حالا هم دیر  نشده و ماهی رو هر وقت از آب بگیریم تازه ست. کدوی قل قله زن به گرگ گفت بذار برم خونه دخترم، غذا بخورم، چاق بشم چله بشم (بهم رسیدگی بشه، سر حال بشم) بد می یام تو… به خواندن کدوی قل قله زن و نفهمی ما! ادامه دهید

پاییز

صبح رفتم بازار میوه خرید, به قول شادی, بازار کشاورزها. سردرد و خستگی تقریبا هر روز و همه جا دنبالمه. روزها خیلی زود می گذرن. پسر نون فروش خوش اخلاق و خوش رو بود. قصاب ازم پرسید با گشت چی می خواین درست کنین. به پنیر فروش سوئیسی گفتم من پنیر خور حسابی نیستم, گفت جلوی من اجازه ندارین همچین… به خواندن پاییز ادامه دهید

کار پیدا کردم!

بعد از یک سال و نیم به صورت فشرده و شبانه روز دنبال کار گشتن و جواب منفی شنیدن, بالاخره کار پیدا کردم و به طور نیمه وقت و هفته ای ٢٥ ساعت استخدام شدم. کار توی مهدکودک جور شد و ١٩ روز دیگه می تونم کارم رو شروع کنم. دو هفته اولش کارآموزی محسوب می شه. هر روز ٨ صبح تا ١ بعداز ظهر.دیگه نیازی… به خواندن کار پیدا کردم! ادامه دهید