ماههاست که سرعت زندگی خیلی زیاد شده. انقدر زیاد که مثل جریان رودخانه یا که باد، من را با خودش میبرد. حتی در خواب هم همه چیز قاطی و پر سرعت است. شبی خواب همه چیز و همه کس را با هم میدیدم انگار. هم از ایران، هم از اینجا، همه چیز در خواب بود.… به خواندن زمان مثل رودخانهای مرا با خود میبرد ادامه دهید
ماه: جون 2019
پیران چرب و چیل
امروز عصب سیاتیک دردناک و نبضدار را برداشتم و بردم استخر. صبح بود، وسط هفته و آفتاب بود. تابستان شده، تابستان ۲۵ درجهای. وسط هفته این وقت صبح معمولا پیرها میآیند استخر. جوانها سرکارند. کم پیش میآید که جوانترها بیایند. چند پیرزن و پیرمرد دور و بر استخر میپلکیدند که بعضی زوج بودند. یک زوج… به خواندن پیران چرب و چیل ادامه دهید
زندگی ادامه دارد
مدتهاست که دست به قلم نبردهام. نه اینکه کلا چیزی ننویسم. هر روز میخوانم و مینویسم اما نیامدهام اینجا از حال و روزم بنویسم. مدتی تحت استرس زیاد بودم و در مهدکودک خیلی خبر بود. دست تنها با پانزده شانزده بچه که از در و دیوار بالا میرفتند. فرمهایی که باید پر میشدند، برنامهریزی برای کارهای… به خواندن زندگی ادامه دارد ادامه دهید