چرخ چرخ

منظره ای برای صبحانه فکر کردم امروز یه روز بهاریه! آره درست خوندین بهاری! می خواستم بیرون بشین صبحانه بخورم که حسابی یخ کردم.اینجا باز چند روزی سیل و باد و بارون بود. دو روزه آفتاب شده اما خیلی گرم نیست که بشه بیرون زیاد نشست. امسال انگار تابستون نمی خواد بیاد. هفته پیش فقط یه روز تونستم برم استخر… به خواندن چرخ چرخ ادامه دهید

به حق کارای نکرده

"آری آری زندگی زیباست "*آمدن، رفتن، دویدن،کار نکردن، کار کردن،آرمیدن،چشم انداز سبز باغ را دیدن،جرعه هایی از شِلنگ باغ بر سر ریختن،لخت و اور در باغ دویدن،یک نفس، بر بلبلان و مرغان مینا، گوش دادن،نیمروز خستگی را در آفتاب ماندن،گاه گاهیزیر سقف این سفالین بام های آفتابی،قصه های غم را فراموش کردن،غذا خوردن، کم به کم بر رادیو فردا گوش دادن،عصر را… به خواندن به حق کارای نکرده ادامه دهید

باغ

من در آینه باغ توی باغ نشستم، ساعت حدود یک و نیم بعداز ظهره. پرنده ها از صبح دارن یه سره می خونن. هوا گرم و شرجیه. کمی سردرد دارم. برای خودم از تو فریزر یه بسته غذای آسیایی با سبزیجات برداشتم و ریختم تو قابلمه تا حاضر بشه. بعد سالاد درست کردم، از گلدونای تو باغ، ریحون سبز و بنفش کندم با… به خواندن باغ ادامه دهید

فرشتهٔ بی‌ بال

گاهی آدم ها هر چقدر که خوب یا بد باشن، برای دیگران فرشته می شن. یعنی تو یه لحظه خاص کاری می کنن که تبدیلشون می کنه به یه فرشته برای یه آدمی که اون لحظه به نوعی به کمک داره احتیاج. ممکنه که این فرشته اگر روز قبل یا بد سر راه این آدم قرار می گرفت دیگه این نقش… به خواندن فرشتهٔ بی‌ بال ادامه دهید

انگار که نیستم

از جمعه هوا گرم شده و روزا اکثرا آفتابیه. امروز هر طرف می رم مادرارو با کالسکه می بینم. یه خانومی با کالسکه بچه از بغلم رد می شه، تا تهِ حلق بچه رو می بینم چون داره با تمام قدرت جیغ می کشه. اون یکی با کالسکه بچه سوار مترو می شه، بچه اش ٥-٦ ماهه ست. قلنبه و… به خواندن انگار که نیستم ادامه دهید

زن خوشبخت نبود

زن خوشبخت نبود. فقط روزهایی از کودکیش را به خاطر می آورد و فکر می کرد که آن روزها خوشبخت بوده اما نه آن روزها هم خوشبختِ خوشبخت نبوده، چون مادرش خانه را ترک کرده و با کس دیگری ازدواج کرده، پدرش هم زن دیگری گرفته و خب زن دیگر هم که دیگر مادرش نیست و اسمش زن باباست.… به خواندن زن خوشبخت نبود ادامه دهید