یه روز عادی معمولی آفتابی

نشستم وسط یه عالمه جعبه و کارتن. بیشتر وسایلم رو بستم. حالا باید کلی منت این و اون رو بکشم تا بیان کمکم کنن وسایلمو ببرم. دفعه دیگه پول می دم ۴ تا آدم بیان ببرن، منت نمی کشم، غر هم نمی شنوم. یکشنبه دوباره با در به درا می رم شهرستان تا جمعه. شنبه اش باید بیام آخرین… به خواندن یه روز عادی معمولی آفتابی ادامه دهید

هوای تهران

امروز هوا مثل هوای تهران بود، دیروز حسابی برف اومد، اولین برف امسال. امروز از صبح حسابی آفتابه. درست مثل تهران، برف و آفتاب بعداز برف و آسمون آبی روشن، . تو این چند سالی که من اینجام، یادم نمی یاد که هیچ وقت هوا این طوری بوده باشه. امروز یه حس خوبی داشتم، یه حس خوب قدیمی.

هستم ولی خستم

روزهای شیرین اما سختی رو می گذرونم. روزها خیلی خیلی تند می گذرن و وسط لحظه های خسته و تلخ، لحظه های شیرینی رو تجربه می کنم. اوضاع مالیم دوباره خراب شده. یک ماهه که کار نکردم. تازه از هفته دیگه کارم دوباره شروع می شه. پروژه دانشگاهم خیلی خوب پیش نمی ره. حوصله تموم کردنش رو… به خواندن هستم ولی خستم ادامه دهید