بی پرده بگویم، مُخ اینجانب گوزیده است! به دلیلِ این که امروز ۱۲ ساعت با حاج آقا بوده ام. حاج آقا مُخ بنده را گاز زده است، خورده است، از بس که حرف زده است. ۷:۳۰ صبح رفتهام هتلِ حاج آقا، حاضر نبود، کِشتی ساعت ۸:۳۰ راه میافتاد، برای ما که صبر نمیکرد. حاج آقا… به خواندن حاج آقا در کِشتی ادامه دهید
ماه: جون 2011
حاج آقای مدرن
حاج آقا ۶۶ ساله است، آمده که دنیا را بگردد، البته قبلا هم دنیا را بسیار گردیده و به نظر میرسد که خیلی حال و حول هم کرده. حاج آقا مکه هم رفته است. حاج آقا ده بیست کلمه انگلیسی بلد است، ب.م.و هم دارد. قرار است که من چند روزی به عنوانِ راهنما، شهر… به خواندن حاج آقای مدرن ادامه دهید
آدمِ عجیبی که من باشم
بعضی وقت ها یه جور کلافه ای می شم، انگار به هیچ صراطی مستقیم نیستم، انگار همه ی دیوار های خونه یا اتاق می خواد روی سرم خراب بشه. انگار که توی چهار دیواری جا نمیشم. می فهمم که باز یه چیزی توی خونم کمه، بالانس بدنم به هم میخوره انگار. این یه چیزی یه… به خواندن آدمِ عجیبی که من باشم ادامه دهید
بی مرزی
این ورِ دنیا آدم داستانهای متفاوتی میشنوه که گاهی تصورشون به عنوان یه ایرانی براش مشکله، یا آدم به فکرش هم خطور نمیکنه! دختری ۲۲ ساله از اتریش که عضو کاوچ سرفینگ (همزبان خانه) میشه، پسری که از دانمارک میره پیشش میمونه. پسر ۱۰ سال از دختر بزرگ تره، عاشقِ هم میشن، پسر به جای… به خواندن بی مرزی ادامه دهید
۴۳۰۰ تا بچه!
مجانی کار میکنیم اما اَزَمون بیگاری نمیکشن. ۴۰ نفریم. بعد از هر ۲ ساعت، نیم ساعت استراحت داریم. هله هوله و قهوه و آبمیوه مجانیه. به غیر از ما کسای دیگهای هم هستن که مجانی کار میکنن . میدونم حتا استادهای دانشگاه هم که مییان توی این کلاسها درس بدن، بیشترشون پول نمیگیرن. صبح ساعت… به خواندن ۴۳۰۰ تا بچه! ادامه دهید
نسرین
پسرک واستاده بود روی نرده، با دستهای کوچولوش صورتِ مادرشو گرفته بود، هی نازش میکرد، هی نازش میکرد. برگشتم زن رو نگاه کردم. یک دفعه به نظرم اومد شبیه نسرینِ . دلم یه دفعه تیکه تیکه شد. فکر کردم شاید الان بخواد پسرکش رو بغل کنه، شاید الان پسرکش بخواد با دستهای کوچولوش، صورتِ مهربونِ… به خواندن نسرین ادامه دهید
ماساژِ مهربانی
خانومِ مهربانی مرا ماساژ میدهد، میگوید اسمش اَگنِس است. خیلی خوش روست، همش میخندد، دستهای خیلی مهربانی دارد، دستهایی نوازشگر. اصلا آدمِ با احتیاطی ست. همش مراقب است که آدم را زیاد فشار ندهد، دوایی را که روی شانههایم میگذارد، میپرسد که زیاد داغ نباشد. پارافین را بعد از ماساژ با احتیاط پاک میکند، انگار… به خواندن ماساژِ مهربانی ادامه دهید
بهبود
تابستونه، سالادِ میوه میخورم، چند روزه میگرنم آروم شده، اون احساس گرسنگی سر ظهر که منجر به سردرد میشد بعد از سال ها گورشو گم کرده و من بدونِ اون احساس گرسنگی بیمارگونه، حس جدیدی رو تجربه میکنم و میتونم عمیق بخوابم، مثل اینکه قرصهای جدید با قبلیها خیلی متفاوته. هنوز توی تصمیمگیری کمی تنبلم… به خواندن بهبود ادامه دهید