وطن دوستی!

امروز رفته بودم ادارهٔ پست. من عاشق ادارهٔ پست ام، بخاطر نامه فرستادن و نگاه کردن تمبر ها. اینجا یه مدته یه کتاب‌های کوچولو اومده که راجبِ یه موضوع نوشته شده، و راجبِ همون موضوع هم چند تا تمبر خوشگل و خاص داره توش. برای بچه‌ها هم هست با شخصیت‌های کارتنی. تمبر‌ها معتبر هستن و… به خواندن وطن دوستی! ادامه دهید

سرده سرده، برف میاد

سرده سرده، برف میاد، دونه دونه برف می‌‌یاد. باد از روبرو برف هارو می‌‌کوبه توی صورتم، دلم می‌خواد پشت و رو راه برم. کاپشنم کوتاهه، رون‌های پاهام یخ کرده. آدما با چترهای سیاهشون میان و می‌رن. توی گوشم آهنگه، بهش عادت ندارم...

آلبوم قدیمی‌

توی این مدت دوست هام هر کدوم یا رفتن یه طرف دنیا، یا ازدواج کردن. حتا بدون اینکه من برای آخرین بار ببینمشون، بدون آخرین بوسهٔ خداحافظی. یا بدون اینکه بهشون تبریک بگم، حتا بدون اینکه براشون آرزوی خوشبختی کنم، بدون اینکه توی لباس عروسی ببینمشون. به خاطر همین همش یاد آلبوم قدیمی‌ مامانم می‌‌افتم،… به خواندن آلبوم قدیمی‌ ادامه دهید

سال نو میلادی

آتیش بازی‌های سال نو میلادی منو یاد سه چی‌ می‌‌ندازه:۱. بمباران و ضد هوایی‌ و خاموشی. که خاطرهٔ خوشی‌ برای یاد آوری نیست.۲. چهارشنبه سوری، که همیشه فکر می‌‌کردم خیلی‌ دوسش دارم، اما همیشه غصّه می‌‌خوردم و ناراحت بودم که چرا توی این شب تنهام در حالی‌ که بقیه با هم هستن و در کنار… به خواندن سال نو میلادی ادامه دهید