در درون ما یک زن هست

در درون ما یک زن هست. زنی که احتیاج به مراقبت و پشتیبانی داره. این فقط مسولیت یا وظیفه دیگران نیست که از این زن مراقبت کنن بلکه این ماییم که باید در درجه اول ببینیمش، بهش اهمیت و ارجحیت بدیم، ازش مراقبت کنیم که کسی مورد اذیت و آزار جسمی و روحی قرارش نده، کسی… به خواندن در درون ما یک زن هست ادامه دهید

همهٔ سن های من

از وقتی اومدم اینجا، دیگه فقط سن شناسنامه یی ندارم. سه تا سن دارم.یکیش یه بچه یکی دو ساله است که دنیا رو برای اولین بار می بینه، جشن ها و مراسم رو برای اولین بار تجربه می کنه. اولین کریسمسش رو جشن می گیره، اولین هالوین رو تجربه می کنه و و و. این… به خواندن همهٔ سن های من ادامه دهید

اولین بار

برای هر کاری یه بار اولی هست. بارِ  اولی که شاید با ترس و نگرانی و هزار تا فکر و خیال باشه. اولین باری که می خوای یه راز رو به کسی بگی، اولین باری که می خوای از کسی یه چیزی رو پنهون کنی، اولین باری که عاشق می شی و اولین باری که می خوای عشق بورزی. بار… به خواندن اولین بار ادامه دهید

شهاب

دخترک تنها، پشت پنجره نشسته بود، که شهابی رد شد. دخترک می دونست با دیدن این شهاب به هر آنچه آرزو کنه می رسه. آرزوش رو به شهاب گفت. شهاب چیزی نگفت، با شتاب گذشت. دخترک گاهی فکر می کرد نکنه که شهاب آرزوش را فراموش کرده باشه، اما دوباره یادش می افتاد که شهاب برای بعضی از آرزوها باید… به خواندن شهاب ادامه دهید

دختر کوچولو

این روز ها اشکم درِ مَشکمه! نه این که زِر و زِر گریه کنم، بلکه هی چشمام پر از اشک می شه. وقتی که یه آهنگ قشنگ و با احساس می شنوم، وقتی یه صحنه احساسی می بینم، وقتی یه نفر حرفهای قشنگ می زنه. وقتی چیزهایی می شنوم که عِرق ملی یا رگ میهن دوستم بیدار می شه.   سرما خوردم، به شدت… به خواندن دختر کوچولو ادامه دهید