نیازِ قلنبه

سه روزه که هوا خنک شده. این سه روز آرامش خیلی خوبی داشتم. از صبح می رفتم آتلیه. یه قهوه درست می کردم و شروع می کردم به کار کردن. بعد از ۷-۸ سال دوباره رفتم سراغ بوم و این بار رو آوردم به هنر مفهومی. یه نیازِ مبرم بود. یه نیازِ خفته که یه هویی قلنبه زد بیرون. پنجشنبه شب وسایلم رو آماده کردم, صبح جمعه بیدار شدم… به خواندن نیازِ قلنبه ادامه دهید

۲۴ ساعت کمه

این روزها دمای هوای بیرون ۳۲ درجه ست. شرجی. و خنک ترین اتاق خونه بین ۲۹ تا ۳۰ درجه. بی کولر, بی پنکه. پنجره ها ۱۲ ساعت یا بیشتر بسته هستن تا گرما توی خونه نیاد. عجیب دلم بوی پوشال خیس کولر می خواد.تقریبا بیشتر وقتی که خونه هستم, بیکینی می پوشم و مشغول جمع و جور و مرتب کردن… به خواندن ۲۴ ساعت کمه ادامه دهید

هپروتی

دوروزه دل و روده ام توی حلقمه. توی عالم هپروتم. کمی گیج و خسته. یواش و دلگیر. زندگی و شرایط از من یه چیز می خواد, خودم یه چیز دیگه می خوام. تصمیم گیری کمی سخته. دو دلم. دوستی قدیمی می خوام. کسی که همراهیم کنه. کنارم باشه. بعضی روزها شونه به شونه ام راه بره. باشه. بدونم که هست. نزدیک… به خواندن هپروتی ادامه دهید

صبح بود وقتی دل گرفته بودم

ساعت از ۸ صبح گذشته بود که رفتم آتلیه. قرار بود ساعت ۱۰, ۱۰ تا بچه بیان. وقتی رسیدم آتلیه, اولش استرس داشتم که همه چیز به موقع آماده بشه, بعد یه قهوه ریختم و نشستم و دلم گرفت. دلم خواست آتلیه مال خودم بود. وسایل رو توش جوری که می خواستم می چیدم. هر… به خواندن صبح بود وقتی دل گرفته بودم ادامه دهید

غرها و طلبکاری های ایرانی

رفتم فرودگاه. برای اولین بار منتظر دوستی صمیمی بودم که از ایران بیاد و کلی هیجان داشتم. یک ساعتی تو صف استقبال کننده ها بودم که تعداد زیادی شون ایرانی بودن. مسافرهای چند پرواز همزمان از خروجی بیرون می اومدن. ایرانی های دور و برم, تمام وقت مشغول حرف زدن و مسخره کردن بقیه بودن. اینو ببین چه شکلی یه, اون یکی چقدر گنده ست, اون یکی چقدر درازه,… به خواندن غرها و طلبکاری های ایرانی ادامه دهید