خانه تکانی

یکشنبه است. آرام و ابری. هوا قرار باران دارد. شاید هم چند قطره ای ریخته باشد. سر و چشمانم سنگین است. احساس رخوت می کنم. امروز و دیروز ساعت حدود هفت و نیم صبح با سر و صدای همخانه ای بی ملاحظه از خواب پریدم و بدخواب شدم.چند هفته ای است که به خانه تکانی قبل… به خواندن خانه تکانی ادامه دهید

تَرک

مدت هاست تو تَرک و تقوییتم. تَرکِ میگرن، تَرکِ عادت های غذایی، ترکِ تنبلی تو ورزش کردن، ترکِ به نکات منفی فکر کردن، ترکِ بعضی آدم ها و بعضی وابستگی ها. تقویت عادت های خوب مثل کتاب خوندن، توجه و اهمیت به احساسات و نیازهام و پرده کردن اشتباهات و مشکلاتم. فکر می کنم موفق شدم، دارم همه رو ترک می کنم. چون این روزها اعتماد و عزت… به خواندن تَرک ادامه دهید

سبکی

از سه هفته پیش که آخرین پست را نوشتم تا به امروز که باز مهمان قهوه خانه بالای کتابخانه ام، روزهای شلوغی را گذراندم. هر روز در حال فعالیت بودم. از کارم استفاء دادم. تصمیم های مهمی را باید می گرفتم. احساس های متضادی را تجربه کردم. شادی و غم، وابستگی و استقلال، عصبانیت و آرامش، خستگی و گیجی… به خواندن سبکی ادامه دهید