جنگ تن به تن بین والد و کره خر درون

پاسی از نیمه شب گذشته. صدای زوزه باد می آید. امروز حوالی ساعت ۳ بعدازظهر هوای ۳۱ درجه به شدت ابری شد. در عرض چند دقیقه آسمان سیاه شد و رگبار شدید گرفت. حدود یک ساعت باران و رد و برق بود و دوباره آفتابی و شرجی شد. امروز حسابی انگیزه کار و فعالیت داشتم. توی… به خواندن جنگ تن به تن بین والد و کره خر درون ادامه دهید

چطوری این نسل می خوان برای بچه هاشون دیکته بگن؟

چیزهایی در بعضی از هموطنان هست که آزارم می ده، مثلِ نامشخص بودن هدف و درخواستشون، جدی نگرفتن مسائل و فارسی حرف زدنِ غلط.یه همشهری با نمک، پستی گذاشته توی صفحه نیازمندی های شهر (بدون نقطه و ویرگول) به صورت زیر:''سلام دوستان من دنبال کارم اینجا تو این زمینه ها سررشته دارم نصب و تعمیرات انواع کولر گازی و نصب پارتیشن طراحی و… به خواندن چطوری این نسل می خوان برای بچه هاشون دیکته بگن؟ ادامه دهید

و من همه این شکستن ها را پشت سر گذاشتم…

گاهی اوج درد، لحظه اتفاق نیست. بلکه بعد از آن است. اوج درد لحظه ای نبود که دندان توی دهانم خورد شد، بلکه لحظه ای بود که دندانپزشک دندان را کشیده بود و حس جای خالی دندان بود که درد می کرد، حس نبودنش بود که درد می کرد. جای خالی اش بود که قطره های اشک را توی… به خواندن و من همه این شکستن ها را پشت سر گذاشتم… ادامه دهید

آدمیان دورند

امروز یکشنبه است. ساعت ۱۲ ظهر. روی نقشه گوگل یک پارک جنگلی نزدیک خانه جدیدم پیدا کردم. کمی سبزیجات پخته از دیشب توی یخچال داشتم، کمی قارچ تفت دادم، یک تخمرغ پختم و همه را توی یک ظرف ریختم. یک شیشه آب برداشتم و کوله پشتی با لپ تاپ. از خانه زدم بیرون. سوار تراموا و… به خواندن آدمیان دورند ادامه دهید

اسباب کشی بی انتها

امروز چهارشنبه است. دیشب خیلی بد خوابیدم، بی خوابی زد به سرم. همچنان مشغول بستن جعبه ها هستم. انگار که کار تمومی نداره. فقط این توان بدنیمه که انگار داره تموم می شه. فکر می کردم که کل زندگیم تو ۴۰ تا جعبه جا می شه اما بر خلاف انتظارم، ۵۲ تا جعبه شده و من همچنان که وسایل رو می بندم، به… به خواندن اسباب کشی بی انتها ادامه دهید