چی چی آورده؟ پسته و بادوم، توت و لواشک. بخور و بیا.مال خودمه، به هیچ کَسَم نمیدم.چقدر به وجودش احتیاج داشتم...یک هفته گذشته،شب به خیر میگه، داداشم پتو رو میکشه روش. میگه پسرم ایشالا خدا کمکت کنه، همهٔ کارهات درست بش، میرم جلو میبوسمش، سرمو نوازش میکنه، میبوستم، میگه ته تاقاری من، دختر من، تو… به خواندن بابا اومده ادامه دهید
ماه: ژوئیه 2010
گوشواره
گوشواره چقدر به آدم حس زنونگی میده. من تقریبا هیچ وقت گوشواره گوشم نکرده بودم. یا اگر کرده بودم فقط به اندازهٔ یه هستهی آلبالو بود! امروز برای خودم یه گوشوارهٔ حلقهای گنده خریدم. اینکه توی گوشم تکون تکون میخوره و هی میخوره به گردنم حس عجیب و تازهای یه که باعث میشد دلم غنج… به خواندن گوشواره ادامه دهید
عشق من
عاشقشم، کشته مردهٔ اون چشماشم. دلم براش ضعف میره، وقتی منو داوطلبانه میبوسه، انگار همهٔ دنیارو بهم دادن. تازه ۱۲ سالش شده، داره قدش اندازهٔ من میشه. بعضی وقتها دلم میخواست بچه من بود. البته من اون موقع جور دیگه یی تربیتش میکردم. به همهٔ کار هاش دقت میکنم. ۱۲ سالگی خودم یادم نمییاد. هر… به خواندن عشق من ادامه دهید
نسل من
عین ابر بهار گریه میکرد، ۳۱ سالشه از خونوادهٔ خوبیه، خیلی لوسش کردن. هرچی خواسته بهش دادن. حالا عشق شده، ۲ ساله. عاشق یه پسر اینجایی که ۶ سال از خودش کوچیک تره، چرا؟ چون همون موقعها که تازه اومده اینجا پسر با ۲ نفر دیگه هم خونییش بوده. اینم که بالاخره تا حالا رابطهٔ… به خواندن نسل من ادامه دهید
بازم رودخونه
امروز خیلی گرمه، یه قابلمه سالاد ماکارونی درست کردم. زدیم زیر بغلمون، روندیم تو جادهٔ پیچ پیچی. امروز سنجاب کوچولو نیومده بود، خیلی چشم به راهش بودم، دلم براش تنگ شده بود. فکر کردم حتما امروز جاش امنه. دنبال مرغابیا کردم، خیلی تند تند شنا میکنن، بهشون نمیرسم. دلم غاز میخواد، خیلی وقته غاز ندیدم.… به خواندن بازم رودخونه ادامه دهید
رودخونه
امروز خیلی گرم بود، جادهٔ پیچ پیچی توی جنگلو روندیم به سمت رودخونه. همهٔ جادهٔ پیچ پیچی رو نفس کشیدم توی وجودم، همهٔ پیچ پیچاشو یکی یکی دادم به سلولهای نفس نکشیدهٔ مغزم. توی جادهٔ پیچی پیچی با ۵۰-۶۰ تا میروندیم که یه سنجاب کوچولو خوشگل پرید وسط جاده. دوستم کوبید رو ترمز، سنجاب کوچولو… به خواندن رودخونه ادامه دهید